سالم و صالح و با سعادت

امروز پسر جان بیشتر از سه ثانیه بدون کمک روی پاهایش می ایستد و خودش دست به چرخ راه میرود ...

خدایا درک و فهم شناخت این طفل معصومو به ما بده و کمکمون کن فطرت پاکشو آلوده نکنیم یاریمان کن تشخیص را به او بیاموزیم نه صرفا تقلید را.. صبر... صبر... صبر

امروز خداراشکر نطق بچه م باز شد بعد چندین روز..!!! چقدر دلم برا ماما بابا گفتنش تنگ شده بود... الحمدلله

منتظر میماند بستنی ام تمام شود بیاید چوبش را بگیرد و برود دنبال کارش...   ...

چند روزیست که شازده کوچولوی ما هیچ کلمه ای نمیگوید! فقط به نشانه ی تعجب در مقابل صداها و اعمال به صورت بریده بریده "إ..إ..إ" میگوید!!! ...

از روی زمین هرچیز گیرش می آید بر میدارد و بعد از کمی لمس دهانش میکند... سرش را بالا که می آورد میبیند دارم نگاهش میکنم طفلی هول میکند.. از جا میپرد و میگوید أه و جسم غیر خوردنی را پرت میکند...! اینها را از تلفیق کارهای ما یاد گرفته حتما!!! ...

پسرم کمک دستم شده همینطور که دستمال دستمو و جای انگشتا و غذاهاشو از روی شیشه های میزها تمیییییز میکنم دنبالم دستشو میگیره به مبلا ومیزا و میاد همییینجور آخر کارام بر می گردم میبینم تموم مراحلو باید از اول برم همچین جیگری دارم من ...

ده ماه و 16 روز سن دارد با خود و دیگران بازی میکند و سرگرم میشود اکثرا در جمع به کسی رو نمیدهد و ساعتی اخمو است... کمی که بگذرد با همه آشناست و میخندد تا اکنون کلمات آقا. عزیزم. ماما. بابا. اه. به. ها. امّ  را گفته است حروف ا. ب. د. م. ه. ی. را ادا میکند آواز میخواند لجبازی های فراوان میکند پرت میکند ریخت و پاش میکند در همه ی سوراخهای خانه انگشت میکند و سنگ ریزه در می آورد گریه های دروغین میکند گریه های راستین وحشتناک میکند قهقهه میزند با روروئک روی سرامیکها دوندگی میکند چهار دست و پا میرود با کمک می ایستد به میز و صندلی ها راه میرود به و أه را میشناسد بالا را رمز دار می...

امروز داشتم غذا میپختم.. گازو روشن کرده بودم در یک رفت و آمد به ظرفشویی و گاز متوجه شدم گاز خاموشه... روشن کردم و به خودم گفتم چقدر حواس پرت شدم که گازو وسط آشپزی میبندم.. باز رفتم و اومدم دیدیم بله... باز گاز بسته و خاموش شده... و شازده پسر به اجاق گاز خودشو وایسونده..! من باز میکردم اون میبست! دیگه کارم در اومد. باید برای آشپزخونه به فکری کنم.. در بذارم یا!!!!   ...